آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

پاداش بهشتی من

رفتارهای نه چندان خوب کودک

1391/4/12 22:34
نویسنده : مریم
415 بازدید
اشتراک گذاری
رفتارهای نه چندان خوب کودک و بر خورد من
گاهی بچه ها رفتاری دارند که خوشایند بزرگتر ها نیست و یا آن رفتار اصلا درست نیست. من چند مورد را که برای من و کیاراد 21 ماهه ام پیش آمده را می نویسم و از شما مادر های محترم خواهش می کنم روش بر خورد خودتون را در موقعیت مشابه و یا رفتارهای دیگر و روش برخورد تون رو در اون موقعیت خاص برای ما بنویسین تا همه بتونیم استفاده کنیم برای تربیت کودکان سالمتر.

1- علاقه به دست زدن به اجاق گاز

من: کیاراد به اجاق گاز دست نمی زنه چون خطرناک هست. دنیز هم دست نمی زنه. (اسم تمام بچه هایی رو که کیاراد می شناسه رو براش می گم و تاکید می کنم که دست نمی زنند.) مامان به اجاق گاز دست می زنه. بابا هم دست می زنه.(اسم اکثر بزرگ تر های فامیل رو می گم براش و تاکید می کنم که اونا می تونن دست بزنن.) و براش میگم که بچه ها دست نمی زنن و بزرگتر ها دست می زنن. حالا این موضوع تبدیل شده به یه بازی شبیه کلاغ پر! تا می خواد به اجاق گاز دست بزنه، خودش می گه  که چه کسی می تونه دست بزنه و چه کسی نمی تونه.من هم که ازش می پرسم درست می گه. در نتیجه یادش می ره دست بزنه به اجاق. زمانی هم که فر روشن هست خودش لمس می کنه اجاق رو و میگه گرم هست!!! و میره عقب.

2- علاقه به سطل آشغال:

من: تا کیاراد نزدیک سطل آشغال می ره که درش رو باز کنه بهش می گم، آفرین عزیزم که می خواهی آشغال بندازی تو سطل. بعد که انداختی درش رو زود ببند که بوی بد نیاد توی خونمون. (کیاراد خوشحال از تشویق به حرفم گوش می ده)

3- علاقه به رفتن به دست شویی و بازی در آنجا:

من: عزیزم کاری داری اونجا؟

کیاراد: بله کار دارم.

من: باشه. کارت که تموم شد بیا باهم بازی کنیم. (کیاراد زود میاد بیرون و میگه من کارم تموم شد!!بریم بازی کنیم.)

 4- علاقه به رفتن به حمام برای آب بازی

معمولا کیاراد الکی اعلام می کنه که پی پی داره تا به بهانه شستنش بریم حموم تا بتونه بازی بکنه.

من: کیاراد اجازه بده پوشکت رو چک کنم ببینم پی پی کردی؟ و بعد بهش می گم که نه پی پی نکردی هنوز.

کیاراد: من پی پی دارم بریم حموووووووم!!!

من: دلت می خواد بریم حموم آب بازی بکنی.

کیاراد: در حالی که خوشحالی توی چشماش موج می زنه، می گه آآآآآره

من: هر وقت خواستی آب بازی کنی بهم بگو. بعد پیشنهاد می کنم به جای حموم تو خونه بازی کنه. (بساط آب بازی در خانه را برایش فراهم می کنم و تا مدتی می روم دنبال کار های خودم)

5- مثلا باید بریم جایی، ولی کیاراد حاضر نیست لباس بپوشه و می خواد توی خونه بمونه.

من: دوست داری توی خونه بمونی؟

کیاراد: آره. تو خونه بمونییییییم.

من: عزیزم من کاری دارم که حتما باید برم.  تو اگه دوست داری تو خونه بمونی بمون بازی کن. من زود میرم و بر می گردم. (در حالی که محاله حاضر باشم تنهاش بذارم تو خونه)

کیاراد: ها من می مونم.

من: لباس هام رو می پوشم و میام که ازش خدا حافظی بکنم.

کیاراد: دستاش رو باز می کنه و می گه منو بغل کن من هم می خوام بیام.

من: مرسی که با من میایی بریم. زود بر می گردیم باهم تو خونه بازی می کنیم.

6- کیاراد حاضر نیست غذا بخوره.

من: عزیزم سیر شدی؟

کیاراد: بله. یا خیر.

من:در صورت بله بودن، خب پس بگو خدا رو شکر بعد برو بازی کن.

     در صورت خیر بودن، می گم من هم گرسنه هستم. می خواهی تو برای من لقمه بگیری/ غذا بدی، من هم برای تو؟

کیاراد: در صورت سیر بودن، می گه خدا را شکر که سیر شدم و بعد می ره.(حتی اگه غذا نخورده باشه کاری بهش ندارم. می دونم که اگه گرسنه باشه بر می گرده. اگه مهمون باشیم براش غذا بر می دارم که بعدا بخوره)

     در صورت گرسنه بودن، میاد که به من غذا بده تا دوتایی غذا بخوریم.

7- حاضر نیست با باباش خداحافظی بکنه و اصرار داره که بابا نره بیرون.

باباش بغلش می کنه و چند دقیقه باهاش بازی می کنه و بعد ازش می پرسه که براش چی بخره موقع برگشتن به خونه. بعد همدیگه رو بوس می کنن و خداحافظی. (گاهی هم خداحافظی من و باباش رو می بینه و قبول می کنه که بیاد خداحافظی بکنه.)

8- رفتیم حموم/دستشوی و کیاراد راضی نمی شه بیاییم بیرون.

من: بعد از اتمام شستشو قبل از اینکه کیاراد اصرار کنه به موندن، ازش می پرسم که الان کی دوست داره در رو ببنده؟ و مسلما کیاراد می گه من(یعنی خودش) و بعد که در رو بستیم، می پرسم کی می خواد چراغ رو خاموش کنه؟ باز کیاراد می گه من و مرحله به مرحله از محوطه دور می شیم و می رسیم به منطقه امن که سرش گرم بشه به موضوع دیگه ای.

9- کیاراد جلو یخچال با در باز ایستاده و دوست نداره درش رو ببنده

معمولا تا من در یخچال رو باز می کنم که چیزی بر دارم، کیاراد خودش رو می رسونه و می گه من اینجا کار دارم. شروع می کنه به ور رفتن با وسایلی که دستش می رسه و انتخاب کردنشون.

من: عزیزم زود هر چیزی رو که می خواهی انتخاب کن و بعد در یخچال رو ببند که یخچال خوشحال بشه. آخه وقتی درش باز هست گرمش می شه. خسته میشه.

کیاراد: معمولا سس یا کره انتخاب می کنه و در یخچال رو می بنده و اعلام می کنه که خوشحال شد. اگر هم کارش آنقدر طول بکشه که صدای بوق یخچال در بیاد، خودش میگه یخچال ناراحت نشو، و فورا درش رو می بنده

10- کیاراد از موضوعی ناراحت شده و داره گریه می کنه.

من: بغلش می کنم و می گم عزیزم ناراحت هستی؟ برای همین داری گریه می کنی؟ اگه موضوع رو بدونم که سعی می کنم براش توضیح بدم که چرا چنان شده تا آرومش کنم و اگه موضوع رو ندنم که ازش می خوام بهم بگه که از چی ناراحت شده. معمولا موضوع رو میگه و باز گریه میکنه که من هم سعی می کنم آرومش کنم. (حتما بهش می گم که می دونم ناراحت هستی و برای همین داری گریه می کنی. یا اینکه همدردی می کنم که مثلا آره عزیزم درد داشت، یا فلانی کار بدی کرد، یا من نمی خواستم تو رو ناراحت کنم، ...(در کل بسته به موضوع ناراحتیش باهاش همدردی می کنم.)).

منبع : پایگاه آموزشی تخصصی کودک و نوزاد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)