آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

پاداش بهشتی من

اشعار کودکانه (29)

فرشته هاي زيبا  از آن بالا بياييد  از آسمان آبي  به سوي ما بياييد ما هم فرشته هستيم  خدا را مي ستاييم  پاك و تميز و روشن  مثل خود شماييم  ما دختران زهرا  اهل نماز هستيم  پيش خدا و مردم  ما سرفراز هستيم  چه خوب و دلنشين است  نماز خواندن ما  نهال حق پرستي  به دل ما نشاندن        ...
22 تير 1391

اشعار کودکانه (28)

شده ام نه ساله  جشن تكليف من است  جانماز و چادر  همه در كيف من است  دين من اسلام است  من مسلمان هستم  مي رسد صوت اذان  شاد و خندان هستم  چادري داده به من  هديه اي مادر من  مثل تاجي از گل  چادرم بر سر من  شده ام نه ساله  بعد از اين خوشحالم  چون فرشته شده است  دست هايم ، بالم  مي پرم رو به خدا  لحظه سبز نماز  پنج نوبت هر روز  مي كنم راز و نياز  مثل گل مي شكفم  باز در سايه دين  اي خدا! شكر - شدم  زود همسايه دين    ...
22 تير 1391

اشعار کودکانه (27)

دوست دارم خوب باشم  صاف و ساده مثل آب  مثل خورشيدي كه دارد نور گرم آفتاب  دوست دارم چشم هايم  چشمه اي زيبا شود  دوست دارم رود باشم  تا دلم دريا شود  دوست دارم پاك باشم  بهتر از گل هاي ناز  صورتم شبنم بگيرد  صبح ها وقت نماز  دوست دارم دوست باشم  با خداي مهربان  دست هايم را بگيرم  رو به سوي آسمان    ...
22 تير 1391

اشعار کودکانه (26)

دويدم ودويدم به يك سؤال رسيدم كيه كه توي دنيا ماهي مي ده به دريا؟ برف و تگرگ مي سازه درخت و برگ مي سازه؟ به بلبلا آواز مي ده به موش دم دراز مي ده به آدمها خواب مي ده آفتاب و مهتاب مي ده جواب تو آسونه خداي مهربونه هر بچه اي مي دونه ...
22 تير 1391

اشعار کودکانه (22)

عروسک قشنگ من قرمز پوشيده .. عروسک قشنگ من قرمز پوشيده ............... تو تخت خواب مخمل آبيش خوابيده يه روز مامان رفته بازار اونو خريده............. قشنگ تر از عروسکم هيچ کس نديده . عروسک من ...... چشماتو باز کن ......................وقتي که شب شداون وقت لالا کن بيا بريم توي حياط با من بازي کن................. توپ بازي و شن بازي و طناب بازي کن.  ...
22 تير 1391

اشعار کودکانه (23)

ماه و ستاره  شب اومد و ستاره رو آسمون نشسته نه يك ، نه ده ، نه صدتا هزار هزار تا دسته ستاره توي شبها چراغ آسمونه مثل گل و بنفشه تو باغ آسمونه يك كمي اين طرفتر ماه قشنگ و زيباست دلش گرفته امشب براي اينكه تنهاست  ...
22 تير 1391

اشعار کودکانه (21)

زنبور عسل هنگام سحر زنبور عسل گل را از شادي مي كند بغل با مهرباني دانه شبنم بيدار ميكند  گلها را كم كم شيره گل،در كاسه بلور صبحانه اي خوب براي زنبور با بال زرّين مي پرد هر سو عسل مي سازد درون كندو خانه اش دارد هزاران اتاق هرگوشه آن تميز و براّق هر صبح روشن در فصل بهار مي بيني او را گرم كار و كار سلام ميكند: ويزوويزوويز صبح تو بخير زنبور عزيز!   ...
22 تير 1391